پخش زنده
دانلود اپلیکیشن اندروید دانلود اپلیکیشن اندروید
English عربي
4697
-
الف
+

«زیر پای مادر»، قصه‌ای با ذائقه ایرانی

نقد سریال «زیر پای مادر» را در این گزارش بخوانید.

نقدی بر سریال  «زیر پای مادر» را در این گزارش بخوانید.

اوایل که روی آنتن رفت، اینقدر در گفتن عجله داشت که فکر می‌کردی سعید نعمت‌الله هر لحظه امکان دارد سریال را از داستان تخلیه کند؛ زیادی قصه می‌گفت! اینکه انگار فقط بخواهد خیلی تند راز مادر داشتن «اشکان» را برملا کند و خلاص.
برملا که شد اما بیخیال قضیه نه؛ منتظر بودیم نوشته‌اش را بچرخاند و بچرخاند طوریکه بیننده در چندین قسمت به هول ولا بیفتد که آخرش چه می‌شود؟ آتنه و خلیل‌کبابی دستشان رو می‌شود یا نه؟ اصلا چطور می‌خواهد سی و اندی قسمت این ماجرای کوتاه ولی خوش‌ریتم را کش بدهد، مگر می‌شود؟ 
دیدیم که شد! هرچه شخصیت داشت را در یکی دو قسمت اول رو کرد و داستانشان را نیز با عجله تعریف. حتی در حد اشاره و نریشن‌های آهنگینی که سوار بار روایتش داشت. درست است که با این عجله و مجیز گفتن کمی مشکل دارم ولی خب خط محوری سریال بی‌جذبه نماند. همچنان مجموعه سرپاست و حکایت را نیز سمت دیگری برد.
شخصا از قصه بدم نیامد، از متن خوش‌نوشتش هم نه. کمی فکری بودم نکند دوباره بشود «پشت بام تهران» همان کار قبلی این زوج فیلمنامه‎نویس و کارگردان که فقط دیالوگ بود و به رخ کشیدن قصه‌نویسی چاله‌میدونی. در واقع اینکه بشود «یکی من بگم و یکی تو»!
نه انصافا نشد؛ یعنی «زیر پای مادر» مدام زیرپایش می‌سُرید و ترسی داشتم از اینکه صرفا خلاصه شود در داش‌مشتی گپ زدن و بیخیالی از قصه‌چیدن. گفتم که نشد! در چند قسمت اولی ماجرا را خیلی زود توی دامن مخاطب انداخت و همه را لو داد. ولی بعدش نیز ذلیل و عاجز نماند از جذابیت و ایجاد کشش. 
یک وسط‌هایی از ماجرا بعد از رو شدنِ هویت کارکترِ مادر اول یعنی آتنه و اینها، کمی داستانگویی شل شد البته و افتاد به پرتی و دعواکردن‌ها ولی همینکه سعید نعمت‌الله برای هر قسمت تنبلی نمی‌کند و داستانکی دارد، از سر بهرنگ توفیقی زیاد است. 
کارگردان چه می‌خواهد جز این؛ اینکه متن قوی داشته باشد تا خودش را به رخ بکشد. دکوپاژ محکمی هم که دارد. لااقل خودش را اسیر این تجربه‌بازی و دوربین‌بازی‌ها نمی‌کند. 

بازیگرانی حتی تکراری ولی جا افتاده
«زیر پای مادر» قطعا در دیالوگ گفتن، زیادی دلش می‌خواهد منم‌منم کند ولی ایرادی ندارد. اینبار فقط حرف و بازی با کلمات نیست چون روایتگر است. چقدر هم یک‌جاهایی خوب نوشته شده، طوری که از دیدنش کیف می‌کنی مثلا یک سکانس دعوای خلیل و سهراب را یادتان بیاید؛ بازیگر جوری در کارکترش غرق می‌شد که بیننده را گرفتار خودش می‌کرد.(سکانس شب-آمدن زوری اشکان و مادرش به خانه سهراب و رفتن آن دو به پارک و ...).
بهرنگ توفیقی و برخی دیگر انگار چاره‌ای جز انتخاب کامبیز دیرباز ندارند. در اینجور نقش‌ها جا افتاده. نهایتش مثل کارکتر خلیل‎کبابی کمی کج و معوج راه می‌رود و ریشی برایش می‌گذارند ولی خب نه تازه هست و نه تکراری. می‌شود ازش حساب برد همچنان. منزه بودنش هم باورکردنی‌ست حتی.
ولی نمی‌دانم چرا با دیدن «رخساره» همچنان یاد «مدینه» می‌افتم؛ مجموعه «مدینه»ی سیروس مقدم را می‌گویم. زیادی شبیه‌اند! ولی خوبند کارکترچینی این سریال و سر و شکل بازیگرانش بهم می‌آیند بویژه بهناز جعفری.
فقط نگرانی‌ام به تمام شدن روایت آدم‌ها برمی‌گیرد و افتادن به دام مونولوگ و دیالوگ. اینکه فیلمنامه خودش را غرق در کلمات کند همان ادا درآوردن‌هایی که گفتم. الان زیاد به چشم نمی‌آید چون در خدمت خودِ داستان است. اصلا بگذار نویسنده نمه‌ای نیز خودش را به رخ بکشد. تو زجرآورش نکن بقیه‌اش مهم نیست. لااقل مثل دیالوگ اشکان و آتنه در آن سکانس مثلا عاطفی باغچه نشود؛ خدایی خیلی بی‌ریخت بود و می‌رفت که از این سریال‎های آبکی بشود.
بگذریم از این مثال‌زدن‌ها. وگرنه جزئی‌تر برویم مثال نقض یا تاییدش زیاد است. به سرتاپای «زیر پای مادر» که نگاه کنیم حوصله‌مان سر نمی‌رود. همینکه بیننده با روحیات رُل‌های توی روایت گاها حرص می‌خورد و در ذهنش به او می‌گوید چه بکن و چه نکن، نشان می‌دهد که خنثی نیست، اتفاقا مخاطبش را گیر انداخته.
خودمانیم هنر می‌خواهد و کلی هم ذوق که بتوانی اینجور بنویسی؛ جوری که لحن نوشته‌ات وا نرود و ازقضا مخاطب دهه هفتادی الان را با لحن داش‌مشتی فیلم‌های دو سه دهه پیش، سرکیف بیاورد. 

گروه خونی‌اش به ما می‌خورد

ایرانی‌جماعت ذائقه خودش را دارد. هرجور نوشته و ماجرایی بهش نمی‌سازد. عاشق سریال و فیلم‌هایی‌ست که احساسات از سر و رویش ببارد. جوری می‌بیند که غم و غصه خودش از یادش می‌رود. حالا اینها شوخی‌ست ولی گفتم که «زیر پای مادر» جنس ایرانی دارد. 
ایرانی یعنی چه؟ یعنی اینکه این آش را جلوی یکی بگذاری که دنبال ریتم تند باشد و گروه خونی‌اش به ما نخورد، عذاب می‌کشد که «اینها چه می‌گویند واقعا؟ چقدر حرف می‌زنند؟ یا چقد قربون صدقه یکدیگر می‌روند؟ اصلا چرا اینجوری گپ می‌زنند». جدا منطقی نگفتم؟ مگر می‌شود این سریال را جوری دوبله کرد که حال و هوای دوست‌داشتنی‌اش تکان نخورد؟ نمی‌شود! 
بخاطر همین است که معتقدم «زیر پای مادر» زیادی ایرانی‌ست. این جمله و ادعا صرفا خبری‌ست و کاری به خوب و بدی‌اش ندارم. به این چیزها گیری ندارم. به هرحال دارد جذب مخاطب می‌کند؛ یک چیزهایی بالاخره در چنته دارد که بیننده درگیرش هست حتی گرچه گاهی یکی دو قسمت را هم نبینی توفیری بحالت نکند.
بن‌مایه «زیر پای مادر» از آن جنس ماجراهایی‌ست که دو جور می‌شود ساختش؛ یکی مثل نسخه الان که اسیر جملات و کلیدواژه‌های خاص نویسنده، بشود و دیگری هم خیلی نرم که به رخ نکشد. البته توی فیلمساز، بساز هرجور خواستی، فقط خوب بساز.
این را نیز بنویسم و تمام که ناز شست تصویربردارش که قاب‌شناس است. لااقل قابش به متن می‌آید و ضرباهنگ را حفظ می‌کند. (مثل سکانس افتادن انگشتر خلیل از دست رخساره جلوی پای صابر. میزانسن نمای چهره این دو شخصیت از لابلای پله) مثال حُسن و بد زیاد می‌شود، زد. می‌شود گیر داد به بخش‌هایی، همانطور که دادم ولی «زیر پای مادر» برای بیننده خانوادگی‌پسند همچنان جذاب است حداقل تا به اینجای پخش. از نعمت‌الله نمی‌شود انتظار فینال بد داشت، امیدوارم! 

منتقد: محسن غلامی

 

ه خ / ص گ

نظر شما
ارسال نظر